رؤیای مامان و بابا

کودک نگران و فرشته ای به نام ...

کودکی که آماده تولد بود نزد خدا رفت و از او پرسید: می گویند فردا شما مرا به زمین می فرستید اما من به این کوچکی و بدون هیچ کمکی  چگونه می توانم برای زندگی به آنجا بروم ؟ خداوند پاسخ داد : در میان تعداد بسیاری از فرشتگان من یکی را برای تو در نظر گرفته ام ،  او از تو نگه داری خواهد کرد. ***********************   اما کودک هنوز اطمینان نداشت که میخواهد برود یا نه ، گفت : اما اینجا در بهشت من هیچ  کاری جز خندیدن و آواز خواندن ندارم و اینها برای شادی من کافی هستند. خداوند لبخند زد : فرشته تو برایت آواز خواهد خواند و هر روز به تو لبخند خواهد زد ، تو  عشق او را احساس خواهی کرد و شاد خواه...
18 خرداد 1393

اولین صحبت مامانی با نی نی

بسم الله الرحمن الرحیم سلام کوچولوی من که هنوز پیش خدایی ؛ تو الآن توی بهترین جای جهانی .  اما اگه میشه زودتر بیا تو دل مامانی ؛ بهت قول میدم که مراقبت باشم تا آخرین نفسم .............. تو هنوز نیستی اما دوست دارم برات بنویسم . امروز شنبه هفدهم خرداد 1393 . نمیدونم کی قرار بیای اما از الآنم منتظرتم مامانی ؛ البته یه ذره هم نگرانم ............. خدایا من رو لایق مادر بودن کن خدایاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا ...
17 خرداد 1393

احساس من که میخوام بابا بشم

می نویسم برای تو   برای تو که عزیزترینی ؛ برای تو که با تو بودن بهترین لحظات زندگیمه ؛ برای تو که حتی چند ساعت نبودنت داغونم میکنه ؛ برای تو که عاشقانه دوستت دارم ؛ برای تو که بهترین مامان دنیا میشی . حس می کنم زندگیم داره دگرگون میشه ، حس می کنم وارد مرحله تازه ای از زندگی شدم ، حس می کنم زندگیمون داره خیلی قشنگ تر از قبل میشه ، نمی دونی چه احساس خوبیه وقتی که حس می کنی قرار پدر بشی ؛ و من این احساس خوب رو از تو دارم . وقتی به بچه ای فکر می کنم که منو بابا صدا میزنه دوست دارم بال در بیارم برم به آسمون ها و بلند فریاد بزنم : من خوشبخت ترین مرد دنیا هستم . و باز هم من این احسا...
16 خرداد 1393